رفتن یا نرفتن؟

ساخت وبلاگ
این پست چند حرف روزمره است، فقط.نقل اول- یکی از کارهای خوبی که در حق حسنا کردیم، این بود که مدرسه اش را عوض کردیم. با اینکه فکر نمی کردیم هیچ وقت مدرسه خصوصی بفرستیم و مصر بودم که دخترم بین آدم های معمولی بزرگ شود ولی به دلایل زیادی این کار را کردیم و خیلی خیلی راضی هستیم.  حسنا هم به وضوح تغییر رویه داده و شادتر شده. روی خودش کنترل بیشتری دارد. آرامش و تسلط بر شرایط و نظم بیشتری هم پیدا کرده. حتی از نظر درسی هم بهتر شده و با اعتماد به نفس.  تقریبا امسال هیچ باری روی دوش من نیست. خودش همه کارهایش را می کند. بعضی روزها حتی خودش لقمه اش را درست می کند و برای حسنایی که خیلی وابسته بود این یک پیشرفت بزرگ است.  مدرسه جدید برایمان بار مالی بیشتر از توان دارد ولی حاضر بودم حتی چیزی بفروشیم ولی مدرسه اش را عوض کنیم. از بس پارسال اذیت شدم سر اینکه استانداردهای تربیتی در مدرسه قبلی اش رعایت نمی شد، جو حاکم بین والدین جو خوبی نبود و بچه ها متاثر از والدین و ...  نقل دوم- حبیب این ترم علاوه بر اینکه امتحان جامع دارد، بعنوان استاد هم چند درس را قبول کرده و خوب! قابل حدس است که این ترم احتمال از کوره در رفتن من زیر بار مسیولیت های تنهایی چقدر شده. به قول خودش جوگیر شده قبول کرده و از دست این جوگیری ها فعلا کظم غیض نموده در شرف انفجار هستم. نقل سوم- سخت است هر روز شنیدن ناله های مادرم و افسرده نشدن. از بس ذهن منفی دارد و همه چیز را از دریچه بد می بیند. هر چقدر هم بگویم فایده ندارد که ندارد. داروهایش را هم درست نمی خورد. البته این چرخه معیوبی است که رفتار پدر هم موثر است و ... قصه اش سر دراز دارد. دیروز بعد از ناله ها، هر چه گفت چه کنم؟ گفت رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 18:31

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 40 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 18:31

چند وقتی است بداخلاق شده ام. این را دخترم با قهرهایش و لج بازی هایش می گوید. اشکم را که در آورد، نشستم فکر کردم. دیدم راست می گوید. تحملم نسبت به اشتباهات زیادی که می کند، کم شده. ولی خوب بچه باید اشتباه کند تا یاد بگیرد. مثلا باید مشق سه روز را با وجود تذکر دادن مکرر باز هم بگذارد شب آخر ساعت ده شب تازه شروع کند تا بفهمد وقت نمی شود، خوابش می آید، دستش درد می کند، فردا شرمنده می شود، بلند بلند گریه می‌کند و.. ...!!  اما من نبایست غر بزنم.  خودم چند وقتی است شاد نیستم. اوضاع جهان هست، اوضاع مادرم اینها، برادرم آن سر دنیا، اوضاع خودم و ..  بچه از حجم مشکلات من خبر ندارد. انتظار دارد همبازی اش باشم. حوصله خودم را هم ندارم. من خودم را می بینم و او خودش را. غرق شده ام در فکر.  باید مادر بهتری بشوم.  کاش کسی مثل پدر یا مادر داشتم که میشد برایشان درد دل کنم و دلداری ام بدهند تا آرام شوم.  که بگوید یکی یکی حل می شوند این مشکلات. قدم بردار و به نتیجه فکر نکن. این دل لبریز که می شود، با مادری تداخل پیدا می کند.  سجاده ام‌ کو... رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 29 آبان 1402 ساعت: 18:31